شروع دوباره
دوباره اعتماد کردم.... البته نه! اعتماد نه! فقط تضمینی برای 6 ماه بعد خودم و اتمام حجتی برای همه کسانی که گلایه ی بی اطلاعی برای حل مشکل داشتند.
سه روزه که برگشته و اینقدر سریع همه چی اتفاق افتاد که همه دوستان و فامیلم و حتی خودم دچار تحیر و بحران روحی شدیم. دو روز یکسره جلسه و محضر و تعهد..
این دو روزه از رفتارش مشخصه که خیلی سختی کشیده ولی از کاهل بودنش مشخصه که هنوز هم نمیدونه باید چیکار کنه یا فکر می کنه لازم نیست کاری به جز گفتن چند کلمه عاشقانه انجام بده.... اما امروز که حال گرفته منو دید و دلیلش رو پرسید بی اختیار اشکم ریخت و سر حرفم باز شد.... بهش گفتم فکر نکن با دو تا کاغذ امضا کردن همه چی تموم شده، گفتم اگر تلاش نکنه کاغذها رو پاره می کنم و میریزم دور و اونم برگرده بره....گفتم تازه کارت درومده، گفتم اگر تغییر نکنی من نمیتونم ادامه بدم... گفتم چرا به تلفن های واسطه هایی که قرار بود کمکش کنند جواب نمیده؟ گفتم باید ظاهرش رو برای من آراسته کنه، گفتم مدیریت مالی من منوط هست به کلاس برداشتن و اضافه کاری وگرنه من توانش ندارم. گفتم اگر پراید می خوای باید کار کنی و.. ...
احساس کردم که متوجه شد که باید خودی نشون بده و کارو تلاشی کنه وگرنه برمیگرده سر خونه ی اول....
حالا ببینم دیگه چیکار می کنه....
- ۹۸/۰۶/۰۸